سیاست‌مداران منفور ایران

ابراهیم سالک 

شاید تعداد سیاست مدارانی که در طول تاریخ ایران نام نیکی از خود به جای گذاشته‌اند از تعداد انگشتان دست فراتر نرود. بنابراین باتقریب خوبی می‌توان گفت اگر در ایران سیاست مدار شوی چیزی جز لعن و نفرین ایرانی‌ها برای خود نخواهی خرید. اما دلیل این نفرت و بی اعتمادی تاریخی ایرانیان نسبت به سیاست مداران‌شان چیست؟

 

اکثر قریب به اتفاق سیاست مداران (و از جمله سیاست مداران ایران) در آرزوی قدرت مند کردن مملکت‌شان هستند. و بسیار می‌توان نام برد از سیاست مداران منفور ایرانی که در خاطرات خود نوشته شان سعی در توضیح منطقی تصمیم گیری هایشان کرده‌اند.  اما نام‌شان (به درست یا به غلط) هم چنان با نفرت برده می‌شود.

 

حتی  خامنه‌ای که در سال گذشته دست به کشتار ایرانیان زد، احتمالا با چنین استدلال‌هایی عمل خود را توجیه کرده است که: «اگر من این چند نفر را نمی‌کُشتم، کشور در ناامنی ای فرو می‌رفت که بسیار بیشتر از این تعداد را به کام مرگ می‌فرستاد.»   

 

به گمانم مشکل سیاست مداران در نیت‌شان نیست (که می‌توان قبول کرد حداقل از دید خودشان، نیت شان  خیر است).  سیاست مداران ایرانی  سیاست ورزی را نمی‌شناسند و هنوز راه درست  تبلیغ برای تصمیم‌های سیاسی شان را نمی‌دانند.   

 

ساحت سیاست، ساحت تصمیم‌گیری بر سر احکام جدلی الطرفین است. یعنی احکامی که بر له و علیه آن می‌توان استدلال کرد و دلیل آورد. و کسی با استدلال کردن نمی‌تواند یک تصمیم سیاسی را برای رقیب توجیه کند. بنابراین کار پیش نمی‌رود، مگر با سیاست ( به عنوان مثال بر له و علیه طرح هدف‌مند سازی یارانه های احمدی‌نژاد می‌توان استدلال کرد به گونه‌ای که هیچ گاه به نتیجه نرسیم).

 

تا این جای کار سیاست مداران همه کشورها هم داستان‌اند. اما از اینجا به بعد است که مشکل شروع می‌شود.

 

سیاست مداری، طرحی سیاسی  در سر دارد (احمدی‌نژاد در سر دارد طرح هدف مند کردن یارانه ها را عملی سازد). در ایران کُنش سیاسی مربوطه در همین جا به پایان می‌رسد (آن طرح به سرعت به یک تصمیم سیاسی  گرفته شده تبدیل می‌شود و تمام؛ احمدی‌نژاد طرح را به سرعت و در سکوت رسانه‌ای آماده کرده، به مجلس می‌برد و مجلس باید آن طرح را تصویب کند و گرنه نظام ضربه می‌بیند). حال این وسط افکار عمومی مردم چه می‌شود و مردم چرا و چگونه باید راضی باشند به اجرای این برنامه، اصولا محلی از اعراب ندارد (هر وقت طرح به حوزه عملیاتی شدن نزدیک شد می رویم می‌نشینیم در رسانه ملی و رودررو برای مردم توضیح می‌دهیم که قرار است چه بلایی بر سرشان بیاوریم و آنها موظف هستند که چه بکنند).  در نهایت طرحی که نه سیاست مدار صاحب آن (که مدعی است هزار ساعت کار کارشناسی بر سر آن لایحه، قبل از فرستادن به مجلس، انجام شده) و نه رقبا و نه مردم از جزییات آن آگاهند، عملیاتی می‌شود (و طرح در اولین گام که شناسایی دهک‌های درآمدی است که قرار است کمک نقدی دریافت کنند، پس از هدر دادن کلی اعتبارات، شکست  خورده و قرار می‌شود این گام فراموش شده و طرح وارد مرحله بعدی شود!).

 

موقعیت بالا، نمونه‌ای است از آن چه که  سیاست مداران ایران بر سر این مردم (حداقل) در صد سال گذشته آورده‌اند. مردمی که یک شبه با خبر می‌شوند، تغییری در زندگی شان در راه است که قرار است زندگی شان را زیر و رو کند و.... و جالب این جا است که همین مردم به بی چشم و رویی و نادانی سیاسی و دمدمی مزاج بودن و ...  متهم هستند (و همه آن مثال معروف را به یاد داریم که مردم صبح شعار زنده باد مصدق سر دادند و بعد از ظهر شعار مرگ بر مصدق، اف بر این مردم بی چشم و رو و جاهل!).

 

اما معمولا رسم در ممالک متمدن به گونه ای دیگر است و تقریبا تمامی انرژی یک سیاست‌مدار، به جای آن که صرف آماده سازی یک طرح سیاسی شود، صرف آماده سازی افکار عمومی می‌گردد. و این آماده‌سازی هم به این ترتیب صورت نمی‌گیرد که مخالفین طرح را ترور (شخصیت) کنیم و یا  یک عده را اجیر کنیم برای طرح‌مان پلاکارد دست بگیرند و آن را حق مسلم ملت بر شمارند و مخالفین را دشمن ملت (مرگ بر ضد ولایت فقیه، انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست).

 

بلکه تمامی تلاش سیاست مدار بر این متمرکز می شود که با کمک گرفتن از ابزار رسانه و توان تبلیغاتی رقیب، به مردم نشان دهد طرح او جدلی الطرفین است (البته بماند این نتیجه فرعی بسیار مهم که طرح در بوته نقد صیقل خورده و عملی‌تر می‌شود). و همان قدر که مخالفان او برای عدم انجام طرح دلیل دارند، او هم دلیل دارد. به این ترتیب سیاست مدارموفق می شود با استفاده از قدرت رسانه و توان تبلیغاتی رقیب و با  داغ کردن فضا،  افکار عمومی را متوجه طرح کرده و آن را برایشان توضیح بدهد. از این جای کار به بعد موفقیت طرح، باز می گردد به لابی گری های معمول سیاسی پشت پرده. اما  مهم مرحله  آماده‌سازی و آگاهی افکار عمومی بود که انجام شده است و افکار عمومی  قانع شده که طرح جدلی الطرفین است. حال در صورت عملیاتی شدن و شکست طرح، سیاست مداری منفور روی دست ملت نمی‌ماند.

 

بنابراین، وجود رسانه مخالف و رقیب سیاسی همچون ریه‌های یک سیاست مدار برای تنفس او لازم است. و اتفاقا این سیاست مدار است که می‌بایست هر طور شده به زنده ماندن رسانه‌های مستقل کمک کند و حتی شده به آنها کمک کند تا سر پا بمانند، تا حیات واعتبار خودش به خطر نیافتد (همین است که می‌بینیم آقای احمدی‌نژاد در دیدار با اصحاب رسانه لطف فرموده می‌فرمایند: «اما این که همدلی میان ما و رسانه‌های مخالف" و آنچه که آنها می‌گویند باشد، این نشدنی است»، و ایشان اصلا متوجه نیست که اصلا هم دلی ایشان در این زمینه مهم نیست".    

 

به گمانم هنوز یک راه باقی است تا خامنه ای انجام به صلاح برد: آنگاه که شب نشستیم جلوی  رسانه ملی و مشاهده کردیم عروسکی  (از همان عروسک‌ها که برای بوش و کلینتون ساخته بودند) برای آقای خامنه‌ای درست کرده‌اند و عروسک  (مثلا ) در حال قرائت دوباره خطبه هایی است که آقا امروز صبح ایراد فرموده‌اند.